موضوعات آرشيو وبلاگ پيوندها
نويسندگان |
همیشه تنها
من هیچوقت دوست ندارم تنها باشم
یه روز عشق و دیوونگی و محبت و فضولی داشتن قایم موشک بازی می کردن تا نوبت به دیوونگی رسید دیوونگی همه رو پیدا کرد اما هر چه گشت اثری از عشق نبود!!! فضولی متوجه شد که عشق پشت بوته گل سرخ قایم شده و دیوونگی رو خبر کرد و دیوونگی یک خار بزرگ برداشت و در بوته گل سرخ فرو کرد! صدای فریاد عشق بلند شد وقتی همه به سراغش رفتند دیدند چشماش کور شده است!!!! دیوونگی که خودشو مقصر می دونست تصمیم گرفت همیشه عشق را همراهی کند. از اون روز به بعد وقتی که عشق به سراغ کسی میره چون کوره بدیهای معشوقشو نمی بینه و دیوونگی هم همیشه در کنارشه. نظرات شما عزیزان:
|
|||
![]() |