موضوعات آرشيو وبلاگ پيوندها
نويسندگان |
همیشه تنها
من هیچوقت دوست ندارم تنها باشم
تو مثل ستاره چشمک زنی بر آسمان رویاهایم نمایان شدی
و مرا از اوج تنهایی به عرش بردی
و من تو را می ستایم ای سرا پا همه مهر
تو با قلب پاک و بی ریایت مرا از تاریکی نجات دادی
و من به تو مدیونم
آنگاه که در فراموشی به سر می بردم
آنگاه که در غم خفته بودم
آمدی ، آمدی و رو شن کردی جانم را
چه آرام آمدی و چه آهسته قلب مرا ربودی
حال تنها آرزویم این است :
که ای خدای مهربان تو را به قلب پاک او قسم که کمکمان کنی
و کلبه ی مارا گرم و با صفا نگه داری.
سلام دوستان گلم.
امروز یک سوال شاعرانه از همه شما می پرسم:
یک دیوار سفید بزرگ....
یک قلم مو
و دست تو برای نوشتن تنها سه کلمه بروی دیوار؟
چه می نویسی؟
هرچه دل تنگتان می خواهد بگویید...
در روزهای آینده یک آمار( صادقانه!) از پاسخهای شما در وب لاگ قرار می دهم...
در کوچه های بی گذر
اسیر لحظه های مکرر
عابری بی هدف بی مقصد...
آری این منم
کوله بار تنهایی به دوشم
خستگی تنها بالاپوشم
گلایه ای ندارم...
می سازم
می سوزم
می گذرم
شاید فردا گلی بروید
یادی از من در تو زنده کند
در آن لحظه من...
کی مرده ام...؟
شنیدم میخوای بری باز منو تنها بزاری !!
هر چی یاد و خاطرس پشت دلت جا بزاری !!
شنیدم گفتی نگاهش واسه چشمام عادیه !!
هر چیزی حدی داره ، محبتش زیادیه !!
شنیدم یه مدتی میخوای ازم دور بمونی !!
اینه رسمش ؟ که با این دل دیونه اینجوری کنی ؟
شنیدم همین روزا بازم میخوای بری سفر !!
بسلامت عزیزم ! اما همینجور بی خبر ؟
شنیدم گفتی باید برم سراغ زندگیم !!
حرف تو یعنی بسوزم تو غمه آوارگیم !!
شنیدم گفتی با اینکه خیلی چیز یادم داده !!
نمیدونم چی شده که از چشم من افتاده !!
شایدم تموم این شنیدنی ها شایعس !!
از تو اما نمی پرسم ، گفته باشی فاجعس !!
l و خدا زن را از پهلوی چپ مرد آفرید.
آری ، خداوند زن را از پهلوی چپ مرد آفرید
نه از سر او ، تا فرمانروای او باشد.
نه از پای او ، تا لگد کوب امیال او گردد.
بلکه از پهلوی او ، تا برابر با او باشد
و از زیر بازوی او ، تا مورد حمایت او باشد
و از نزدیکترین نقطه به قلب او ،
تا معشوق و محبوب او باشد. دلتنگ توئم
ما ""مـــرد"" هستیمــ!
دستــــانمانـــ از تو زِبرتر و پهنـــ تر استـــ !!! صورتمانـــ تهـــ ریشیـــ دارد!!! گاهیـــ دلگیراز بیـــ وفاییـــ ها ، اما دلمانـــ دریــــاستـــ! جـــاىِـــ گریـــــهـــ كردنـــ بهـــ بالكنـــ میرویمـــ و سیـــــگار دود میــــكنیمـــ !!! ما با همــــانـــ دستانـــ پهنـــ و زبرتو را نوازشـــ میكنیمـــ !!! دریاییـــ از گرفتاریـــ همـــ باشیمـــ ،ولیـــ .. با همانـــ صورتـــ ناصافـــ و ناملایمـــ تو را میبوسیمـــ ونوازشتـــ میکنیمـــ .. تا تو آرامـــ شویـــ !!!
آنقــــدر مارا نامــــرد ""نخوانـــــــــ""!!! آنقدر پولـــ و ماشینـــ و ثـــــروتمانـــ را""نسنجـــ فقطـــ بهـــ ما ""دلتـــ را بدهـــ"" تا زمینـــ و زمانـــ را برایتـــ بدوزیمـــ . . . ! ! !
هـَمــه بـدهے هایـــَم را هــَم کـِـه صــآفــ کـُـنـم
بــه " دل خــود " مــدیـون مےمــآنم... بــرای تمـام "دلــم مےخواســـت" هاے بے جواب مــانـده اش!!!
سنگــــــدل ترین آدم روے زمین هم که باشے
یکــــ لحظـــه یکــ آن یاد کسے روے قفســـه سینـــه ت سنگینے میکنهــ اونوقتـ به طــور کامـلا غریزے نفس عمیقے میکشے تا سنکــــــوب نکنے " کاملا غریزے
آخر پاییز شد ، همه دم می زنند از شمردن جوجه ها !!
امشب موقع خواب ، بشمار ، تعداد دل هایی را که به دست آوردی ...
بشمار ،تعداد لبخند هایی که بر لب دوستانت نشاندی ...
بشمار ، تعداد اشک هایی که از سر شوق و غم ریختی ...
فصل زردی بود ، تو چقدر سبز بودی ؟!
جوجه ها را بعدا با هم میشماریم
آخر پاییز شد ، همه دم می زنند از شمردن جوجه ها !!
امشب موقع خواب ، بشمار ، تعداد دل هایی را که به دست آوردی ...
بشمار ،تعداد لبخند هایی که بر لب دوستانت نشاندی ...
بشمار ، تعداد اشک هایی که از سر شوق و غم ریختی ...
فصل زردی بود ، تو چقدر سبز بودی ؟!
جوجه ها را بعدا با هم میشماریم
آری آغاز دوست داشتن است گر چه پایان راه نا پیداست
من به پایان دگر نیند یشم که همین دوست داشتن زیباست آنگاه که آوار تنهایی روحت را در هم شکست ، گوشه ی قلبت را بنگر ،
من آنجا به انتظارت هستم دوستت دارم شاهدی ندارم جز کوچه پس کوچه های خلوت دل!
زین شاخه به آن شاخه پریدن ممنوع ، در ذهن بجز تو آفریدن ممنوع
غیر از تو ورود دیگران در قلبم ، عمرا ، ابدا ، هیچ ، اکیدا ، ممنوع!
سلامت میکنم ای غنچه ی راز / تو بودی از برای عشقم آغاز
تویی تنها دلیل زنده بودن / ندارم طاقتت با چشم در ناز |
|||
![]() |